پیش از هرچیز خواهش می کنم فقط دوستانی که قصد کمک و راهنمایی دارند وارد تاپیک بشن و کلیه ی کسانی که قصد قضاوت و محاکمه و ... دارند لطفا وارد نشن.
من یه دختر معمولی هستم، تحصیلات کارشناسی ارشد، خانواده متوسط رو به بالا، ظاهر کاملا موقر و متین دارم و شاغل هستم.
مشکل اینجاست که از نظر گرایش، غیرطبیعی هستم. سالها با این حس زندگی کردم، سالها نمیدونستم چیه تا اینکه 5 سال پیش با یک نفر آشنا شدم و این آشنایی منجر به ارتباط سه ساله ی ما شد، سه سال باهم ارتباط داشتیم و همه چیز خوب بود هرچند نمیدونستم آخر و عاقبت ماجرا چی میشه اما واقعا احساس خوشبختی می کردم تا اینکه اون با یه آقایی آشنا شد و رفت دنبال زندگی خودش و منو با یه دنیا تنهایی و یه دنیا سوال و یه دنیای حس های نامرئی باقی گذاشت. شکست خوردم، افسرده شدم، سرخورده شدم اما دردمو به هیچ کس نمی تونستم بگم حتی به نزدیک ترین دوستام حتی به خانوادم.
نهایتا بخاطر افسردگی شدیدی که بهش مبتلا شدم پیش روانشناس رفتم و بهم گفت که تو در واقع اشتباه می کنی و همجنسگرا نیستی و گرایشت می تونه طبیعی بشه اگه با فرد مناسبی آشنا بشی، این شد که من شروع کردم به خودم بقبولونم که با خواستگارهام آشنا بشم شاید از یکیشون خوشم بیاد، ناگفته نماند که توی اون مدت 3 سال به تمام خواستگارها که هیچ به تمام آقایون بیتوجه بودم و همیشه بلافاصله رد می کردم چون اونقدر عاشق بودم که نمیتونستم حتی یکی دیگه رو ببینم. توی دو سال گذشته من تمام سعیمو کردم که با افرادی که قصد آشنایی و ازدواج با منو دارن آشنا بشم اما نشد که نشد واقعا نتونستم به هیچکدومشون دل بدم و هیچکدومشونو بپذیرم که باهاش ازدواج کنم. زندگی من کمابیش به همین منوال ادامه داشت تا اینکه حدود 2 ماه پیش با دختری آشنا شدم که تمام احساسات مرده ی منو زنده کرد و از یه دوست معمولی تبدیل شد به کسی که با تمام وجود دوستش دارم. الان واقعا سر دوراهی قرار گرفتم. نمیئونم با زندگیم با احساساتم چه کنم؟ آیا زندگی و احساساتمو پای یه مردی که هییییچ علاقه ای بهش ندارم بسوزونم و به ازدواح تن بدم یا اینکه باز قدم توی جاده ای بزارم که میدونم بن بسته و هیچ آخر و عابقی جز یه شکست عشقی دیگه و بازم افسردگی و بازم سرخوردگی نداره؟